مسافر مدینه

مسابقه مسافر مدینه

مسافر مدینه

مسابقه مسافر مدینه

حدیث کساء

شنبه, ۱۹ آذر ۱۴۰۱، ۱۰:۳۵ ق.ظ

 

سلام بچه‌های گلم! سلام به همه‌ شما دوستداران پیامبر و اهل بیت علیهم السلام !

 

امروز می‌خواهم برای‌ شما یکی از قصه‌های قشنگ شهر مدینه، شهر پیامبر خدا را بگویم. شهری که برای اهل بیت علیهم السلام پر از خاطره است.

در یکی از روزهای قشنگ مدینه پیامبر وارد خانه دخترشان حضرت زهرا سلام الله علیها شدند و سلام کردند. حضرت زهرا سلام الله علیها با اشتیاق جواب سلام پیامبر_ را داد. پیامبر کمی احساس بی حالی و ضعف داشتند، برای همین به دخترشان فرمودند: «آن عبا و رو انداز یمنی‌ مرا بیاور و مرا با آن بپوشان». حضرت زهرا سلام الله علیها که نگران شده بود، گفت: «پدر جان! در پناه خدا سالم باشی». سپس پیامبر را با عبای یمنی پوشاند و چهره‌ی پیامبر را که مانند ماه شب چهارده می‌درخشید، تماشا کرد.

کمی که گذشت پسر بزرگتر خانه یعنی امام حسن علیه السلام وارد شد و به مادرش سلام کرد. حضرت زهرا سلام الله علیها هم با مهربانی جواب سلام او را داد. امام حسن علیه السلام کنجکاوانه گفت: «چه بوی خوشی می‌آید. گویا بوی خوش پدر بزرگم رسول خداست!» حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: «بله! پدر بزرگت زیر عباست». امام حسن علیه السلام کنار عبا آمد و به پیامبر_ سلام کرد و از ایشان اجازه خواست تا او هم زیر عبا بیاید و کنار پدر بزرگش بنشیند.

پیامبر صلی الله علیه و آله با مهربانی فرمودند: «سلام پسرم! سلام بر تو که در روز قیامت صاحب حوض کوثر من هستی». سپس اجازه دادند و امام حسن علیه السلام زیر عبا رفت.

چند لحظه بعد پسر دوم خانه، یعنی امام حسین علیه السلام وارد خانه شد و به مادرش سلام کرد. حضرت زهرا سلام الله علیها مثل همیشه با گرمی جواب سلام او را داد.

بوی خوش پیامبر در خانه پیچیده بود. امام حسین علیه السلام هم مثل برادرش با کنجکاوی سراغ پیامبر_ را از مادر گرفت. حضرت زهرا سلام الله علیها هم عبایی که پیامبر و امام حسن علیه السلام زیر آن بودند را، به او نشان داد. امام حسین علیه السلام کنار عبا آمد و به پیامبر_ سلام کرد و از ایشان اجازه خواست تا او هم مثل برادرش زیر عبای پدر بزرگ برود. پیامبر_ با مهربانی فرمودند: «سلام پسرم! سلام بر تو که در روز قیامت امّت من را شفاعت می‌کنی». آنگاه اجازه دادند تا امام حسین علیه السلام هم زیر عبا کنار پیامبر_ بنشیند.

لحظاتی نگذشته بود که حضرت علی علیه السلام همسر حضرت زهرا سلام الله علیها، وارد خانه شدند و به ایشان سلام کردند. حضرت زهرا سلام الله علیها که به استقبال شوهرشان رفته بود، گفت: «سلام بر شما ای امیرمؤمنان

چقدر بوی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلم فضای خانه را عطر آگین کرده بود. خانه بوی بهشت می‌داد. امیرمؤمنان هم مشتاقانه سراغ پیامبر را از همسر مهربانشان گرفتند. سپس کنار عبای پیامبر رفتند و سلام کردند و از ایشان اجازه خواستند تا زیر عبا کنار پیامبر بروند.

پیامبر_ که از شنیدن صدای امیرمؤمنان خوشحال شده بودند، فرمودند: «سلام بر تو ای برادرم! ای جانشین و خلیفه بعد از من!» آنگاه به ایشان اجازه دادند تا زیر عبا وارد شوند.

آنگاه خود حضرت زهرا سلام الله علیها کنار عبا آمد و به پدر عزیزشان سلام کرد و از ایشان اجازه خواست. پیامبر با گرمی فرمودند: «سلام ای دخترم! ای پاره‌ی تنم! اجازه داری که وارد شوی».

صحنه‌ی باشکوه و زیبایی بود، همه دور هم زیر عبا جمع شده بودند. اتفاق عجیبی افتاد، ناگهان رسول خدا_ دو طرف عبا را گرفتند و دست راست‌شان را به سمت آسمان به دعا بالا بردند و فرمودند: «خدایا! اینها اهل بیت من، نزدیکان و بستگان ویژه من هستند. خون و گوشتشان، خون و گوشت من است. هر چه ایشان را اذیت کند، مرا اذیت کرده است و هر چه ایشان را اندوهناک کند، مرا اندوهناک ساخته است. هر که با ایشان بجنگد، با او می‌جنگم و هر که با ایشان در صلح و دوستی باشد، با او در صلح و آشتی هستم. من با دشمنان ایشان دشمن و با دوستان ایشان دوست هستم. ایشان از من هستند و من از ایشان هستم. خدایا! درود، برکت، رحمت، بخشش و رضایت خود را برای من و آنان قرار بده و هر پلیدی و زشتی را از آنان دور کن و آنها را پاک قرار بده».

خداوند بعد از شنیدن دعاهای پیامبرش به فرشتگان گفت:

«ای فرشتگان! بدانید که من آسمان و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را خلق نکردم، مگر به خاطر کسانی که زیر این عبا نشسته‌اند».
جبرئیل پرسید: آنها چه کسانی‌اند؟
خداوند گفت: «آنها اهل بیت نبوّت‌اند آنها فاطمه، پدرش، شوهرش و فرزندانش علیهم السلام هستند».
باز جبرئیل گفت: «خدایا! آیا به من اجازه می‌دهی نزد آنها بروم و با آنان زیر عبا باشم؟»
خداوند اجازه داد و جبرئیل از آسمان به کنار عبا فرود آمد و گفت: «ای پیامبر! خداوند سلام می‌رساند و می‌فرماید: آسمان و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را فقط بخاطر شما که زیر عبا نشسته‌اید خلق کرده‌ام.  خداوند به من اجازه داد تا با شما زیر عبا بیایم آیا شما هم اجازه می‌دهید؟»
پیامبر خدا به او اجازه دادند و او هم وارد شد.

ندای وحی فضای خانه را پر کرد. جبرئیل، فرشته وحی، از طرف پروردگار آیه‌ای را بر پیامبر نازل کرد:

«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»

 ترجمه: «همواره خدا میخواهد هرگونه پلیدى را از شما اهل بیت برطرف نماید، و شما را پاک و پاکیزه گرداند».
آنگاه امیرمؤمنان علیه السلام از پیامبر پرسید: «نشستن ما اهل بیت در کنار شما در زیر عبا، نزد خداوند چه فضیلتی دارد؟» پیامبر پاسخ داد: «بخدا قسم! اگر این ماجرا در میان گروهی از پیروان و دوستداران ما گفته شود، رحمت پروردگار بر آنان نازل می‌شود و فرشتگان به دورشان حلقه می‌زنند و برایشان طلب آمرزش می‌کنند. خداوند اندوه هر غمگینی را برطرف می‌کند و حاجت هر حاجت‌مندی را برآورده می‌سازد».

امیرمؤمنان علیه السلام گفتند: «به خدا قسم! ما سعادتمند و رستگار شدیم و همچنین پیروان ما در دنیا و آخرت سعادتمند و رستگار شدند».

 

 

 

بچه های عزیز صوت حدیث کساء را هم از طریق زیر بشنوید.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۱۹
فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">